محمدمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

بهترین هدیه زندگيمون

تولدت نوه ى عزیزم محمد

1393/5/21 22:38
نویسنده : مامانی فاطمه
30 بازدید
اشتراک گذاری

به نام بهترینها

امروز جمعه 20خرداد سال 1390 و7 رجب 1432

جمعه ها طبق قرار همیشگی مامان و بابا خونه ى ما دعوت بودن، اون روز من وبابایی باهمدیگه صبح زود رفته بودیم با دوستامون پیاده روی. من وچند تا از دوستام همینطور که پیاده روی میکردیم مشغول صحبت بودیم . با اینکه هوا خیلی لطیف وخنک بودولی من مثل همیشه خیالم راحت نبود وکمی نگران بودم هم بخاطر ناهارم که به موقع بریم خونه و آماده کنم هم بخاطر مامانت که هر لحظه موقع بدنیا اومدن شما بود. ساعت 8 مامانت به گوشیم زنگ زد وبا صدای آهسته گفت مامان فکر کنم وقتشه. 

منم که هول شده بودم بدون اینکه با دوستام خداحافظی کنم بابایی رو صدا زدم ورفتیم سمت ماشین و اومدیم خونه شماو با مامان وبابا رفتیم بیمارستان. ساعت 8ونیم بود مامانت در حالی که چهرش نگران بود ولی توی چشاش آرامش خاصی موج میزد که خیال منو راحت میکرد. 

هممون منتظر این لحظه بودیم لبخندبالاخره بعد کلی انتظار ساعت 5 خبر بدنیا اومدنتو بهمون دادن خیلی ذوق زده بودم.

ومن شدم مامانی شما عزیزمفرشته

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)