محمدمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

بهترین هدیه زندگيمون

اول فروردين 1391

عیدت مبارک شاهزاده کوچولوی من امروز براى دیدنت لحظه شماری میکردیم، نزدیک ظهر بود که اومدین، خدای من چقدر ناز شده بودی.  امسال من وبابایی قرار 13 فروردین بریم مکه، نمیدونیم اونجا دوریت رو چطور تحمل کنیم، از همین الان دلمون برات تنگ ميشه ما داریم میریم خونه مامانی، بابایی عیدیای منو زود بدین کار دارم ...
30 مرداد 1393

نوه ى خوشکل خودم

عاشقتم مامانی   داری به آینده هات فکر میکنی! که دکتر بشی یا مهندس! قبونش برم با اون تیپش   ما داریم میریم ددر ای جونم. . . چقدر معصوم و نازی وقتی خوابی.  دوست دارم مامانی مرسی که اومدی ...
30 مرداد 1393

اولین دندون یکی یدونم

مبارک، مبارک اولین دندونت داره درمیاد عزیز دلم ايشالا که اذیت نشی مامانی   عزىىىىىزم جمعه 19 اسفند ، ساعت 4 بعدازظهر بود که متوجه شدیم اولین دندونت داره درمیاد . خیلی خوشحال شدیم، مامانت تلفنی به همه خبر داد، ولی فردا که 9 ماهه شدی براى اولین بار مریض شدی   خیلی مظلوم شدی، تب کردی وسرفه میکنی خىىىىىلى ناراحتیم مامانی   حالا قدت شده 74، وزنت 7کیلو و800گرم.  ايشالا همیشه سلامت باشی مامانی.  ...
30 مرداد 1393

...)

دماغ فندوقی مامانی    امروز 3 اسفند خونه ما بودی، براى اولین بار از پله ى پذیرایی رفتی بالا، دیگه یه لحظه هم نمیتونیم چشم ازت برداریم.  چقدر دوست داشتنی مامانی، من همیشه تو بغلم فشارت میدم ومیبوسمت  ولی شما اصلا خوشت نمیاد وگریه میکنی   ايشالا همیشه لبت پرخنده باشه مامانی.  ...
30 مرداد 1393

هشت ماهگی یکی یدونمون

امروز 20 بهمن، خىىىىىلى شیطون شدی و بامزه، حالا ديگه به حرفای ما عکس العمل نشون میدی، مثلا تازگی یاد گرفتی دست بزنی و تا بهت میگیم دست دست، زودی برامون دست میزنی غریبه ها رو که میبینی گریه میکنی و اصلا بغلشون نمیری ولم کنین ، میخام فوضولی کنم   ها... الان میرم اونو برمیدالم   دیدی کاره بدی نکدم   ...
30 مرداد 1393

...)

امروز 10 بهمن، مامانت بهم زنگ زد و گفت که براى اولین بار سینه خیز کردی   وای که چقدر دلم میخاد زودتر فردا شه و بیای خونه ى ما. . . نمیدونم اینجا چیو هدف گرفتی مامانی،    ...
30 مرداد 1393

نیم سالگیت مبارک

عزیزم داری بزرگتر و دوست داشتنی تر میشی . امروزم واکسن داشتی، قدت 68 و وزنت 6کیلو و700 گرم عاشق بازی کردنی ، از کارای جدیدت اینه که پاهات رو با دستات میگیری وانگشت پاهات رو تو دهنت میکنی. امشب شب یلداست وبرای اولین بار برات سوپ درست کردیم ، خیلی شب خوبی بود شما و مامان بابا خونه ما دعوت بودین اولین کلمه ای که گفتی "بوا"و"ام"بود ...
27 مرداد 1393

پنج ماهگی شاهزاده ی من

امروز جمعه 20 آبان قدت 68 و وزنت شده 6کیلو و100 گرم .دکترت میگه قدو وزنت خوبه خدارو شکر قبلاً فقط از سمت چپ رو به شکم برمیگشتی ولی حالا یاد گرفتی از سمت راست هم برگردی.  صداهای جدید وبامزه از خودت در میاری، وقتی لباساتو عوض میکنیم کلی گریه میکنی واز این کار اصلا خوشت نمیاد، حموم کردن روهم دوست نداری.  حالا ديگه مارو کاملا میشناسی ، با غریبه ها ارتباط خوبی نداری مخصوصاً وقتی یه جای جدید میبریمت تا چشمت به آدمای غریبه می افته شروع به گریه کردن میکنی اولن باری که بهت غذا دادیم شب عید غدیر بود. عزیز دلم خىىىىىلى ناناز غذا میخوری ايشالا همیشه سالم وسلامت باشی مامانی.  ...
27 مرداد 1393

چهار ماهگی پسمری طلا

امروز 20 مهر قدت 65 وزنت 5کیلو و650 گرم کوچولوی من چهار ماهگیت مبارک عزیزم. امروز واکسن چهار ماهگیتو زدیم مامانی ، بعداز ظهر یه کوچولو تب کردی . دیگه رو شکم میخوابی، وای که چقدر بامزه میشی روز به روز داری شیطون تر میشی وبازی گوش از بودن باهات خسته نمیشیم ووقتی خونمونی خىىىىىلى خوبه   مرسی که اومدی. . . ...
27 مرداد 1393